امیر یوسفی روزنامه نگار
ایران:
یکم
وقتی افسران شاهنشاهی روی ایوان خانه نخستوزیر ایستادند
و به رسم فاتحان، درشیپور پیروزی دمیدند و مارش ظفر را دستهجمعی زمزمه کردند از
«م. امید» شاعر کاری برنمیآمد جز آنکه ظهور «زمستان» زودرس را خبربدهد! در زمین دلمرده
و آسمان کوتاه قامت آن روزها، هواداران دولت ملی هر کدام سراغ سرنوشت ابری و سربی
خود رفتند و سهم خود را از حصر و حبس و حذف و نفی بلد گرفتند. زمستان مردادی تهران
برای هریک از یاران محمد مصدق ، چیز علیحدهای تکه گرفته بود. همین زمستان، خاطر
خسته استاد زنده یاد محمدحسن لطفی را به خیال انداخت تا از دامنههای برفگیر سیاست
دل بکند و به جلگههای حاصلخیز فرهنگ، قشلاق کند. سرخورده از سرکوب، الک سیاست را
گَل دیوار آویخت و دستش را در دست رضا کاویانی، دوست همدل و همراهش گذاشت تا باقی
عمر را پشت به پشت هم به ترجمه و تحقیق در بنیانهای فرهنگ خرج کنند. مرگ، کاویانی
را در سال ۱۳۴۷
شکار کرد و به سرزمین سایهها برد اما لطفی تا ششم آذر ۱۳۷۸مرگ را پشت در، یک لنگه پا و سرگردان
نگاه داشت تا کار فرهنگ به سرانجام برسد. وقتی لطفی
خرقه خاکی را در ۷۹
سالگی از تن درآورد ده هزار صفحه از میراث فلسفی جهان را ترجمه و منتشر کرده بود.
وزن این آثار بارها بیشتر و سنگینتر از تابوت مترجم بود!
دوم
محمد حسن لطفی، تحفهای ترکانه از تبریز بود؛ مردی که در
آلمان، دانش حقوق را تا بالاترین سطوح آموخت اما وقتی به میهن بازگشت افزون بر
آنکه دستش را در وکالت و قضاوت به کار انداخت دلش را به مبارزات میهن دوستانه جبهه
ملی سپرد. کودتای ۲۸
مرداد، مِهر سیاست را از دل او بیرون انداخت و آتش فرهنگ را در جانش تیز کرد. گفتهاند
در روزهایی که برای محاکمه مصدق، محکمهای ترتیب داده بودند لطفی رساله «دفاعیه» (آپولوژی) افلاطون را به پارسی برگرداند. این رساله
شرح مدافعات سقراط در محکمه آتن بود. انگار گوشهای از جگر لطفی پیش مصدق جا مانده
بود و میخواست با ترجمه رساله شورانگیز دفاعیه، مقارنت یا مشابهتی میان وضعیت سقراطی
با موقعیت خطیر مصدقی برقرار کند. خدا را شکر که خودکامگان باهوش نیستند وگرنه بیبرو
برگرد دشنه سانسور، نخستین ترجمه لطفی را در نطفه خاموش میکرد. از همان زمان،
تکلیف یومیه لطفی، کار روی آثار افلاطون شد. امروز فرهنگ ما هر آنچه از افلاطون (و
از شما چه پنهان هر آنچه از عصر طلایی فلسفه در یونان ) میداند حاصل همت عالیجناب
لطفی است.
سوم
استاد عزتالله فولادوند روایت فرمودهاند که روزی پس از
مرگ لطفی به منزل اورفتهاند و روی میز کار، کتابی مرحمتی از دکتر محمدرضا شفیعی
کدکنی یافتهاند که در صفحه نخستش، استاد کدکنی نوشته است: «به مظهر اعتدال و خرد ایرانی
در عصر ما. به حکیم راستین دکتر محمدحسن لطفی - فروردین ۷۷». استاد فولادوند آوردهاند که:
«لطفی با برچسبی کوچک، تعبیر «حکیم راستین» را پنهان کرده بودند و من به سختی
توانستم آنچه را که پنهان کرده بود بخوانم». فروتنی و
فرزانگی، انگار صفت ثابت تحفههای آذربایجان است؛ خواه محمدحسن لطفی باشد و خواه
محمد علی موحد، یار و همراه ۶۰ ساله لطفی. برای تندرستی استاد موحد، اسپند بر آتش کنیم و
برای زنده یاد محمد حسن لطفی، روانی شاد در همنشینی با اهل آسمان بخواهیم.
تمام کتاب ها...
ما را در سایت تمام کتاب ها دنبال می کنید
برچسب : افلاطون, نویسنده : عزت الله عبدی bookall بازدید : 187 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 6:29